محل تبلیغات شما

سلاااااام به همه

امروز مجید گفت برو قالب وبلاگ رو عوض کن منم گفتم چشم( دروغ گفتم عصبانی بودم از دستش بهش گفتم نمیخوام. ولی اومدم قالب رو عوض کردم)

خلاصه که چند تا پست آخر رو نخو نده بودم تقریبا از خرداد امسال. چون درگیر کنکور بودم ولی امروز خوندمشون. خیلی باحال نوشته بودی عشقم. هوس کردم منم بنویسم

اول یاد یه خاطره افتادم. اون روزیکه از انتقالیش برام گفت.

یه مدت زیادی بود مجید دنبال کارای انتقالی بود وخب خیلی اذیت شد والبته من همیشه ممنون زحمتایی که کشیده هستم. میدونم خیلی پله ها رو بالا پایین رفته و منت خیلیا رو کشیده برای انتقالی حتی منم زنگ زدم با خانم با اطمینان حرف زدمو خواهش کردم ازش که بزاره مجید بیاد. حالاخلااااااصه ازهمه اینا که بگذریم. یه شب مجید اومد گفت مریمم یه خبری میخام بهت بدم؟کجایی الان؟منم گفتم اره اتاقمم بگو

هی میگفت روم نمیشه بگم و میدونم ناراحت میشی و اینا. گفتم خبری از انتقالیت شده؟ یه عکس برام فرستاد که نوشته بود با درخواست شما برای انتقالی موافقت نشد!

چند ثانیه شوک بودم و به صفحه خیره. گفتم نکنه الکی میگی مجید؟کلی گفت خستمو افسردمو حالم خیلی بده. 

باورم نمیشد ولی عکسه خیلی واقعی بود و گفتم اگه یه درصدم درست باشه من داغون میشم. مونده بودم باید چه غلطی بکنم و چه غلطی بکنیم؟

انگار که دنیا دور سرم می چرخید و همش آینده میومد تو ذهنم که واقعا باید چیکار کنیم؟کلی فحش دادم به باعث و بانی این قبول نکردش حسابی دپرس شدم و اشکم در اومد.

یهو یه عکس دیگه فرستاد همون قبلی ولی نوشته بود درخواست تاییدشد! یعععععععنی هااااااااا کارد میزدی خونم درنمیومد.

اگه فقط همونجا جلوم می بودی مجید تیکه تیکه ات میکردم میکشتمت یک پدری ازت در میاوردم.

بعد برامن کای ویس خنده و شادی و دست و جیغ و هورااااا فرستاد که بیا برقصیم و فلان. آررررره  آقاااای مجید آقااااا بزار من شما روببینم حسسسسابی به رقص درمیارمت عزیزم!!

گودزیلای۶۸

بالخره به هم رسیدیم

کی برمیگیردی از تهران؟

عاشقت شدم وسط این همه گرفتاری

مجید ,یه ,گفتم ,انتقالی ,رو ,خیلی ,برای انتقالی ,نوشته بود ,یه عکس ,غلطی بکنم ,باید چه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

كلبه تنهايي